sexta-feira, 21 de março de 2014

Amo os poemas da poetisa W. Szymborska.As três palavras mais estranhas

Foto: E il vero amore può nascondersi, confondersi, ma non può perdersi mai. Sempre e per sempre dalla stessa parte mi troverai.

Francesco De Gregori

“Quando pronuncio a palavra FUTURO
a primeira sílaba já se perde no passado.
Foto: Riflessa è la tua storia

Ti vedi allo specchio 
riflessa è la tua storia
quella ruga sulla fronte
traccia di tensione
di sospesi pensieri,
i segni a lato della bocca
le rinunce e i sacrifici
e sotto gli occhi il peso
di tanti malanni,
ma nelle pupille 
resta sempre la luce
delle corse di bimba,
della leggerezza
dei giovanili anni,
della speranza 
nei progetti a venire,
della serenità
profusa dai tramonti,
dell’amore donato 
e di quello ricevuto.
È la tua storia
di amarezza e dolcezza,
dalle pieghe del viso
sorge e si spegne 
di continuo il sorriso.

14 febbraio 2014
©Tania Scavolini
Quando pronuncio a palavra SILÊNCIO
suprimo-o.
Foto: La vita e i sogni sono fogli di uno stesso libro. Leggerli in ordine è vivere, sfogliarli a caso è sognare.

Arthur Schopenhauer
Quando pronuncio a palavra NADA
crio algo que não cabe em nenhum ser”.




 „"Conceber o mundo" "(...) os idiotas rir, / melancholikom a chorar, / careca para pentear sapato / cão." Portanto, este é um trabalho
Destacou-se como poetisa com uma obra que tem como tema as vicissitudes da Polônia moderna.
Foto: ‎منظره‌ای با یک دانه شن

اسمش را دانه‌ی شن می‌گذاریم.
اما او خود را نه دانه می‌داند وَ نه شن
بدونِ اسم زنده است
چه اسم عام چه اسم خاص
چه گذرا چه ثابت
چه به اشتباه چه درست.

با نگاه‌هامان، لمس کردنمان کاری ندارد.
خود را مورد نگاه و مورد لمس نمی‌داند.
و افتادنش روی هرّه ی پنجره حادثه ای‌ست برای ما، نه برای او.
برای او، افتادن روی هرّه ی پنجره
با افتادن روی هر چیز دیگری یکی‌ست،
بدون اطمینان به اینکه آیا دیگر افتاده
یا هنوز دارد می‌افتد.
از پنجره، چشم‌انداز زیبای دریاچه را می‌بینیم
اما این چشم‌انداز، خود را نمی‌بیند.
بی‌رنگ، بی‌شکل
بی‌صدا، بی‌بو
و بی‌درد، در این دنیا وجود دارد.

تَهِ دریاچه تَهی ندارد
ساحل ها ساحلی ندارند
آب نه خیس است نه خشک
موج‌هایی که می‌چرخند گرد سنگ‌هایی نه کوچک و نه بزرگ
درکی از صدای خود ندارند
و نه مفردند، نه جمع.
و اینهمه چیز، زیر آسمانی که طبیعتاْ آسمان نیست
و درآن آفتاب غروب نکرده غروب می‌کند
و پنهان نشده پنهان می‌شود پشت ابری که ندانسته آمده.
باد بی‌هیچ دلیلی جز وزیدن
ابر را پراکنده می‌کند.

یک ثانیه می‌گذرد
دو ثانیه
سه ثانیه
اما این سه ثانیه تنها برای ما می‌گذرد.

زمان مثل پیکی با پیغامی مهم گذشت
اما این فقط تشبیهِ ماست.
شخصیت خیالی و شتاب تحمیل شده‌اش
اما پیغامش برای انسان نیست.

 ترجمه مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی، چوکا چکاد‎

 
Emprega uma linguagem simples e coloquial, herança do realismo social que dominou a Europa oriental,
Foto: ‎«وقتی جوان بودم، درباره‌ی همه‌چیز مطمئن بودم. خب، چنین مشکلی البته از نبود آگاهی کافی و تجربه‌ی کافی زندگی نشات می‌گرفت. خوشبختانه، شانس این را داشتم که باهوش‌تر بشوم و فهمیدم که هیچ‌کس نمی‌تواند درباره‌ی همه‌چیز مطمئن باشد. زمان زیاد و تامل طولانی‌ای لازم است تا کسی بتواند به خودش جرات بدهد که بگوید، می‌دانم، و یا اینکه درباره‌ی کسی یا چیزی قضاوت کند.»

شیمبورسکا‎
 mas sua modernidade se revela no tom irônico e na complexidade formal de muitas de suas poesias.
http://en.wikipedia.org/wiki/Wisława_Szymborska;imagens retirada facebook

Nenhum comentário: